یادگار خون سرو
نویسنده:
هوشنگ ابتهاج
امتیاز دهید
از مجموعه «یادگار خون سرو»:
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
تهران ۱۹ آبان ۱۳۵۸
بیشتر
دلا دیدی که خورشید از شب سرد
چو آتش سر ز خاکستر برآورد
زمین و آسمان گلرنگ و گلگون
جهان دشت شقایق گشت ازین خون
نگر تا این شب خونین سحر کرد
چه خنجرها که از دلها گذر کرد
ز هر خون دلی سروی قد افراشت
ز هر سروی تذروی نغمه برداشت
صدای خون در آواز تذرو است
دلا این یادگار خون سرو است
تهران ۱۹ آبان ۱۳۵۸
دیدگاههای کتاب الکترونیکی یادگار خون سرو
به درون آمدم و پنجره ها رابستم
باد با شاخه در آویخته بود
من در این خانه تنها تنها
غم عالم به دلم ریخته بود
ناگهان حس کردم
که کسی
آنجا بیرون در باغ
در پس پنجره ام می گرید
صبحگاهان شبنم
می چکید از گل سیب
شعرهاش طوری هستش که هر وقت می خونم . حدس می زنم این رو کسی می تونه سروده باشه که خودش تجربه کرده و این رو سروده . که قطعا بعید هم نیست
آنگاه
خورشید بر تمامِ وجودش طلوع کرد
ممنون و متشکرم.
كو دلم كو دلی كه برد و نداد
غارتم كرده، داد می خواهم
دل خونين مرا چكار آيد
دلی آزاد و شاد می خواهم
پرهیز عاشقانه من ناگزیر بود
من بارها به سوی تو بازآمدم ولی
هربار دیر بود...